هیئت قاسم بن الحسن

بایگانی
پیوندهای روزانه

یک روز فراموش نشدنی عاشورای سال61 هجری قمری

چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۵۴ ب.ظ

اعظم الله اجورناواجورکم بمصابنا بالحسین علیه السلام


یک روز فراموش نشدنی عاشورای سال61 هجری قمری


وقایع ساعت به ساعت روز عاشورا طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی»واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی می‌شود۲۱ مهر سال۵۹ شمسی . تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می‌شود با درآوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ، حرف‌های مقتل‌ نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.

 

ساعت ۵:۴۷اذان صبح

 

امام حسین (ع) بعد از نماز صبح
برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد و بعد دعا خواند: «اللهم
انت ثِقَتی فی کل کَرب ...خدایا تو
پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»کوفیان هم آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواندند و بعد از نماز
صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.

 

حدود ساعت ۶ صبح

 

امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف
خیمه‌ها خندق بکنند و آن را با بوته‌های خار پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع
از حمله سپاه از پشت سر بشوند.

 

ساعت ۷:۰۶طلوع آفتاب

 

کمی بعد از طلوع آفتاب امام
سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. آنگاه رو‌بروی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای
آنها خطبه‌ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان
به امام‌(ع) نامه نوشته‌اند حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از
حجار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده‌اند؟ آنها انکارکردند.
امام نامه‌هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده
است. یکی از سران جبهه مقابل از امام‌(ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی‌پذیرد و آنها
را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی‌رهاند؟
اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول ذلت مجبور کرده ذلت از ما دور استسخنرانی اباعبدلله ‌(ع) حدودا نیم ساعت طول کشیده است.

 

حدود ساعت۸ صبح

 

بعد از سخنرانی امام‌(ع)، چند
نفر از اصحاب آن حضرت از جمله بریر که«سیّد القرّآء»(آقای
قرآن خوان‌)ها‌ی کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند. بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف :هل من ناصرٍ
ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید
شدند؛ از جمله حر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند،
به طرف سپاه امام آمدند. بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ
از سپاه کوفه فرار کرده باشند.

 

حدود ساعت۹ صبح

 

در این ساعت بود که شمر ملعون
به عمر سعد ملعون پرخاش کرد که چرا اینقدر تعلل می‌کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع
جنگ داد. پس اولین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد:
نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردمبعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع
به تیراندازی کردند. امام به یارانش
فرمود: «اینها نمایندۀ این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست، آماده
شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیرباران کشته شدند. ( تعداد کشتگان تیراندازی
با تعداد کشتگان حمله اول در کتاب های مقتل تا ۵۰ نفر
ذکر شده.)

 

حدود ساعت ۱۰ صبح

 

بعد از تیراندازی، یسار غلام
زیاد بن اَبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون
آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین (ع) نگاهی به او کرد و فرمود:
«به گمانم حریف کُشنده‌ای باشی.» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش
قطع شد.بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح
راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابراو ایستادگی کردند. زانو
به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع)
حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد
ازعقب ‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد
که دوباره سپاه امام(ع)را تیرباران کردند. در این تیرباران تعدادی دیگر از اصحاب
شهید شدند.

الفتوح شهدای این حملات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده.

 

اولین شهید، ابوالشعثا بود (این ابوالشعثا تیرانداز بود و ۸ تیر انداخت که۵ نفر از دشمن را کشت. امام‌(ع) او را دعا کرد)
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام‌(ع) حمله کنند که با آتش خندق مواجه شدند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند
.

 

حدود ساعت ۱۱ صبح

 

بعد از این حملات، امام‌(ع)
دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد.اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم  به میدان برود. انگار برای  شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی در مقابل نگاه امام‌(ع)شهید
شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود.مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او
رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام (ع) را نشان داد
و گفت: «وصیت من این مرد است».

یک بار۷ نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.

 

۱۲:۵۰ اذان ظهر

 

حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر
شهید شد. چون که نوشته‌اند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند
و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شماقبول
نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص)
قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام
حسین(ع)از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست.رو به آسمان کرد و گفت:خدایا رفتن جان خودم و دوستانم
را به حساب تو می‌گذارم

امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳
تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟>

 

حدود ساعت ۱۳

 

۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند؛ از جمله زهیر و حر.

بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای کشته شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد.دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید

 

حدود ساعت ۱۴

 

۲۸ نفر از مردان بنی هاشم کشته شدند۷ برادر امام حسین(ع)۳ پسر از امام حسن(ع)، ۲پسر امام
حسین(ع)۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹نفر ازآل
عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر.

عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند.عباس اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد دشمن بین دوبرادر فاصله انداخت. عباس دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. پس حضرت اباعبدلله الحسین (ع)سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت.امام(ع) برای دومین بار گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست

 

حدود ساعت ۱۵

 

امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشت
تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن
توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان
برد تا او را سیراب کند که به تیرحرمله کشته شد. امام(ع) رو به آسمان کرد و فرمود:
«خدایا اگر نصرتت را از ما دریغ کردی، این را در مقابل چیزی قرار بده که برای ما بهتر
است.
امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد.بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفربه مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای۳۳زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدندو کوفیان را نفرین کردندخدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر.

 

۱۶:۰۶ اذان عصر

 

وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز
عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌ نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید
بن مسلم گوید: پیش از آنکه حسین کشته شود
شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن
من بر شماخشم آردگوید: آنگاه
شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!»
گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در او فرو برد ...»

 

حدود ساعت ۱۷

 

بعد از شهادت امام(ع)، عده‌ای
لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج
دچار شدند.غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش
آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد .یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید
و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد. نزدیک غروب آفتاب است سر امام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان
شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهرامام و یارانش اسب می‌دوانند
تا استخوان ‌هایشان هم خرد شود.

 

۱۸:۴۹ اذان مغرب

 

کشتگان لشگر کوفه را جمع می‌کنند.داستان
روز غم انگیز عاشورا اینطورتمام می‌شود: درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را
می‌داد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۱۴
هیئت عاشقان قاسم بن الحسن(ع)

عاشورای سال61 هجری قمری

یک روز فراموش نشدنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی